کلمات مبهم در جملاتی سرگردان ، با خویشتن
در زیربارش نگاه های تلخ و عبوس قامتی
دامنی سبز ، پرهراس از نجوای شباهنگام پرده
پاییز ناب عزم رفتن می کند ، پایکوبی
امروز روزه سکوت گرفتم ، بی هیچ سخنی
من مسافرم ، مسافری بی فصل از اهالیِ
تمامِ راه را رفته بود ، دور از هرگونه
گاهی دور شو، گم شو، پنهان شو بگذر از
بی اختیار سوار بر جریان شناور آب زلال
هوای خالی و پرسکوت پیرامون میهمان نگاهی پر از