حرف‌هایی با دخترم

دخترم شاید در این روز باید زیباترین واژه ها را برای میلاد همیشه سبزت برقصانم
اما فکر می کنم در شانزده سالگی درک حرف‌های من برایت سهل‌تر خواهد بود

دخترم
نیلوفرم
هنر، رنج است
رنجی طاقت فرسا
لذتی دردمند آغشته به آگاهی
آگاهی درد دارد
لطفا ننویس
شعر را رها کن
همدم رنگ‌ها نباش
از ساز و موسیقی دوری کن

هنر رنج است
در کنار هنر بزرگ می‌شوی
آهسته آهسته از جامعه دور می‌شوی
در پستوی تنهایی‌ات به خواب می‌روی
روی دیگر جهان به رویت گشوده می‌شود نگاهت به همهمه جهان و پر از بی حرفی
جنس روحت دگرگون می‌شود
پر از مهر و سادگی

آخر عزیزتر از جانم
زیادی خوب بودن به کار این جهان نمی‌آید
تو نباید آگاه شوی
تو نباید به عمق بروی
تو تنها باید بخندی
شاد باشی
و زندگی کنی

با هنر زودتر از وقتش بزرگ میشوی

بانوی کوچک من

بزرگ نشو
که دنیای بزرگتر‌ها شادی‌هایت را می‌خشکاند

بزرگ که می‌شوی، دیگر از روزهای برفی ذوق زده نخواهی شد
بزرگ که می‌شوی، راه رفتن بر روی سنگفرش‌های بارانی لذتی ندارد
بزرگ که می‌شوی، دیگر هیچ چیز اصیل نیست

خوب می‌دانم تو تاب آن را نداری

نیلوفر من
کودکانه، زندگی را در آغوش بگیر
بادکنک هوا کن
فریاد شادی بزن
بر شن‌های ساحل، دستی بکش

ولی هرگز ننویس
واژه‌ها را کنار هم نچین
قلم را لمس نکن
شعر و ترانه را زمزمه نکن

برای زندگی بی‌درد و محنت در سطح بمان

 

مریم حسینی

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *