آن جای بسیار بسیار کوچک بی نهایت بزرگی که عشق می خواهد کجاست ؟

یک عاشقانه ی آرام
در سفری که سال پیش به ایران داشتم ، طبق عادت همیشگی خرید کتاب اولین دغدغه ذهنی ام بود
لیستی از کتاب های پیشنهادی و مورد علاقه ام در دستم بود و به دنبال تهیه همه آن دوست داشتنی های سخنگو بودم
کتاب یک عاشقانه ی آرام از اولویت های من بود
آشنایی من با نادر ابراهیمی به اثر ماندگار آتش بدون دود ، رمانی بلند درباره ی قشر خاصی از اجتماع باز می گردد
رمانی هفت جلدی که جایزه “نویسنده برگزیده ادبیات داستانی ۲۰ سال بعد از انقلاب” را بدست آورد
شاید نام نادر ابراهیمی برای همگان با نگارش عاشقانه هایش در لابه لای نوشته های در خور توجه ای که از خود به یادگار گذاشته است آمیخته باشد
اما به عقیده من یک ولع عجیبی در ایران شناسی و مهر وطن در کنار تشبیهات و واژه پردازی زیبای او به چشم می خورد
به نگاه من زبان شناسی و وسعت دانش واژه پردازی نادر ابراهیمی از او نویسنده ای توانمند در همه حوزه ها به ویژه ادبیات داستانی خلق کرده است
ابراهیمی شاید جز نویسندگان انگشت شماری است که بعد از پایان خوانش آثارش کتابی پرشده از خط کشی ، زیر تک تک جمله ها و واژه های پر سحرش برایم به یادگار می گذارد
کتاب یک عاشقانه ی آرام با مقدمه ی لطیف و پر از احساسش به ما رویارویی با کتابی پر از نجواهای عاشقانه را گوشزد می کند :
دیگر جوان نیستم، میانسال هم نیستم! به همین خاطر است که همیشه می اندیشم. این آخرین اثری است که به او پیشکش می کنم و به فکرم می رسد که بنویسم (برای آخرین بار به او) اما احساس می کنم که در این جمله، نقصی وجود دارد و یا شاید اضطرابی! یادم می آید اولین کتابم را در نیمه راه جوانی به بهترین دوست روزگار کودکی تا جوانی ام تقدیم کردم: (به برادرم رحیم قاضی مقدم، که با دوستی ام با او بیش از همه کس او را عذاب داده ام)

اما ابراهیمی چنان زیبا تمام اتفاقات اجتماعی و سیاسی را در میان آن رابطه ی عاشقانه با همسرش بیان می کند ، که آن حجم از سیاهی و سختی شرایط آن روزها ذره ای از حس لطیف داستان کم نمی کند

داستان یک عاشقانه ی آرام گویای زندگی دو جوان عاشق پیشه که قبل از انقلاب ۵۷ کلید خورده است ، گیله مرد داستان ابراهیمی معلم ادبیاتی که تمام زندگی اش به خواندن و نوشتن مشغول بوده و در کنار آن فعالیت های سیاسی هم داشته است

ابراهیمی عاشقانه ی آرام خود را همزمان در پی آشنایی گیله مرد با دختری زیبا از اهالی آذربایجان به نام عسل می آفریند ، رابطه ای که گویی همیشه می بایست باشد ، رابطه ای عاشقانه که حتی در میان سختی ها و ناملایمات زندگی هم دچار سرخوردگی نشد
ابراهیمی می کوشد نجاتی باشد برای عشق و آن را از روزمرگی رهایی می دهد ، مهارتی که همگی امروزه سخت به آن نیازمندیم

جملاتی ناب و ماندگار از این کتاب عاشقانه

ترک عشق کنیم، بهتر از آن است که عشق را به یک مشت یاد بی‌رنگ و بو تبدیل کنیم؛ یادهای بی‌صدایی که صدا را در ذهن فرسوده‌ی خویش- و نه در روح- به آن می‌افزاییم تا ریاکارانه باور کنیم که هنوز، فریادهای دوست داشتن را می‌شنویم

نمازی که از روی عادت خوانده شود ، نماز نیست
تکرار یک عادت است ؛ نوعی اعتیاد

حرفه یی شدن ، پایانِ قصّه ی خواستن است

عادت رد تفکر است و رد تفکر , آغاز بلاهت است و ابتدای ددی زیستن
انسان , هرچه دارد محصول تمامی هستی خویش را به اندیشه سپردن است ; و من پیوسته می اندیشم که کدام راه , کدام مکتب , کدام اقدام در فرو ریختن این بنا می تواند تاثیر بیشتری داشته باشد

تازگی ،ذات عشق است و طراوت بافت عشق چگونه می شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند

مگذار که عشق به عادت دوست داشتن تبدیل شود
مگذار که حتی آب دادن گل های باغچه به عادت آب دادن های گل های باغچه تبدیل شود

شوق تصرف جای عشق به انسان را می گیرد خودنمایی جای عشق به وطن را ریا جای عشق به خدا را یک بار یک بار و فقط یک بار
در عشق حرفه یی شدن ممکن نیست
مگر آنکه به بدترین ریاکارِ تن پرستِ بی اندیشه تبدیل شده باشیم

مریم حسینی

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *