سکوت

سکوت را به گفت و گو  فرا می خوانم  ، مهری سهمگین بر لبانش پر از خاموشی ، دست در دستانش قفلی می زنم ،  نگاهم می کند و من نیز او را ، او ناشاد و من خوشنود ، گویی می خواهد فریاد بزنم ، اما من دیگر در پیله ی سکوت خود فرو رفته ام ، روزهای پر از گفتنی پریده رنگ  شده است ، رمقی برای بازگویی راه رفته ، روزهای گذر کرده نمانده است.

اینک تنها من درون است و تو ، تو  شنونده ی ازلی و ابدی من  ،  بی ریا و بی اما و اگردر میان انبوهی از گوش هایی که ساز ناسازگاری می زنند  و من چه ساده لوحانه نابینا بودم ، نگاه هایی بی صدا و پر حرف ، آماده برای پرسش و پاسخی عظیم

من تو را می خوانم و تو مرا می فهمی ، نامت را در پس رگبار سکوت هر واژه پاس می دارم و اینگونه پیوند ما آغاز می شود تو همان شعر زمانی ، ناب و بی پروا در بارش شبانه خیال چروکیده ی من و تو نیز می دانی جز تو نوری در من تجلی نمی کند ، آهنگ بی کلام سکوت آرامش پنهانی دارد برای من  و تو ، حرف های ناگفته را در خودش ذوب می کند

قلم ،  سکوت را از من می دزدد و بر کاغذ دفتر می باراند ، واژه های ناگویا یکی پس از دیگری از ذهن راه به بیرون باز می کنند و چه جمعی  بهتر از این ، من و سکوت و تو ، تویی که از آغاز بودنت پیوسته بودی   و قلمِ گویا سوار بر کاغذ این لوح سفید بی همانند

می نویسم تا سکوت درون به برون جریان پیدا کند ، می نویسم تا گفتنی ها نه از زبان من ، نه به نام من ، اما  شاید  من ِدیگری آغاز به گفتن کند

سکوت واژه ریزی می کند و من بر کاغذ نانوشته  مکتوب می کنم و این راه برای من بی تلخی است ، سکوت همیشه راه فراری بوده است برای در امان ماندن ، برای به خود رسیدن ، برای شنیدن آوایی فراسوی جان و یا شاید آفتی اندک

شگفت انگیز است در سکوتی خیال انگیز پیله می زنی ، ناتوان از تکرار دویدن ها ، به درون پناه می بری ، حجم سبزی از واژه ها بر تو فرود می آیند بازهم همان همیشگی ، ترجیح تو اما  ماندن در سنگر سکوت است ، سکوتی پر سخن ، گویی موسیقی  الفبای ذهن خاموش شده است ، باز می مانی از نوشتن و گفت و گویی درونی حرف و سخن را آغاز می کند

او می پرسد و من خیره به نقطه ای پرسش ها را قورت می دهم

کجا ایستاده ای ؟

به کجا می روی ؟

از کدام مسیر ؟

نگاه خود را بر گل های قرمز قالی می اندازم و براستی سوال ها همه مرا به یک نقطه راهی می کنند

من چه کسی هستم ؟

میل و خواسته من چیست ؟

شروع به کندوکاو در لایه های زیرین خود می کنم

ضعف و قوت من در کجا پنهان شده است ؟

هدف نهایی من و یا بهتر بگویم چه خدمتی از من در این زیستن  ساخته است ؟

تنها به یک جمله می رسم سخنی نو درخور زندگی باید به جهان تزریق کنم

جایی خوانده ام :

خودت را بشناس ! زیرا زندگی آزمون نشده ارزش زیستن ندارد

و سکوت راهی است برای آزمودن خود

 

مریم حسینی

 

 

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *