قدرشناسی

یادداشت روز

امروز از آن روزهایی بود که دلم نمی خواست کاری انجام دهم ، دیروز یکی از دوستان در حوزه نویسندگی و تولید محتوا پستی در مورد چالش دویست روزه ی وبلاگ نویسی گذاشته بود ، قول داده بودم به نوشتن و انتشار اما امروز قدری آشفتگی ذهنی آزارم می داد
صبح که بلند شدم قدری برای کارگاه طنز نوشتم و ارسال کردم ، دیگر دلم نمی خواست دست به نوشتن ببرم ، کلی ایده هم در سر داشتم ، اما نمی دانم چرا بعضی از روزها یک سستی خاصی به من حمله ور می شود ،نیروی زشت و کریهی به نام شوپنهاور درون ، این ندای بازدارنده ی درونی و همواره پر از دیالوگ های گفت و گو بعضی روزها مغزم را سنگکوب می کند سعی کردم با نوشتن جمله ای کوتاه در توییتر و انتشار آن در استوری اینستاگرام از این حجم عذاب وجدان درونی جلوگیری کنم و اجازه کامیابی به شوپنهاور عزیز هم ندهم ، اما ادامه ی ماجرا
افکارم رهایم نمی کرد ، تلاش کردم قدری در هوای آزاد پیاده روی کنم ، شاید این بازدارنده ی یکدنده دست از سرم بردارد ، بازهم نشد ، نوشتن را دوست دارم اما من هم روزهایی این چنینی را تجربه می کنم ، با بی میلی به گوشی همراهم نیم نگاهی انداختم ، پیامی از خواهرم داشتم ، فکر کردم شاید برای قراری که آخر هفته با دخترم برنامه ریزی کرده اند ، چیزی می خواهد بگوید اما نه ، یک جمله بود و آن این بود :

کاری که بتوان به آن علاقه مند شد ، کاری که خلاقیت در آن باشد ، حتی اگر دستمزد خوبی هم در برابر آن پرداخت نشود زندگی را به انحطاط نمی کشاند

 

آلبرکامو

و نوشت :

این جمله در ذهن من مصداق توست
چقدر این گفتار به دلم نشست ، به روش های مختلف هر روز انرژی خوب خود را بر من می باراند و اینگونه شد که من انگشتانم بر کیبورد دوباره آغاز به واژه بازی کرد

ممنونم از همه ی کسانی که در این مسیر مرا همراه هستند

مریم حسینی

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *