شاهکاری یک دقیقه ای از گاسپار پالاسیو

 

آیا این من هستم ؟ آیا درون من جهانی دیگر شکل گرفته است ؟ آن پوسته ی زیرین من چه در خود نهفته دارد ؟شاهکاری یک دقیقه ای از گاسپار پالاسیو که که ظرف وجودی انسان ها را مشخص می کند ، فیلم کوتاه قصه ی زنی است که روز تولد همسرش را غافلگیر می کند  میلادی که به اندازه ی عمری از دست رفته برایش تمام می شود ،خواهان آن است که  نقشی از آرزوها و مِهر سال های گذر کرده را در چنین روزی به تصویر کشد ،  بی خبر از آن که بداند ، در این روز ، نابودی دلدادگی اش را به پایکوبی می نشیند عکس العمل همسر و دیالوگ هایی که بعد از آن ایجاد می شود ، به نگاه من پندهای زیادی  برای گفتن دارد

محتوای درونی انسان به چه نقطه ای باید رسیده باشد که از انسانیت خویش هم بگذرد ، این چه جریانی است و نقطه ی نهایی آن قرار است با چه سرفصل هایی پر شود ؟ مگر قرار است بعد از رفتن به کجا کوچ کنیم ؟ این حجم از قساوت و بی رحمی را کجای نقاب چهره ی خویش پنهان کرده ایم ؟

بعد از دیدن این فیلم کوتاه پرمفهوم بود که تنها پرسش ها بر روی کاغذ می نشستند ، به همسرم نگاهی انداختم ، دوست داشتم به یاد بیاورم ، او در چنین شرایطی چه عکس العملی نشان می دهد ؟

همه ی جهانم دچار تردید شده بود ، شک و تردید به پیرامونم همانند گدازه های آتشفشانی در حال انفجار بودند ، اما حقیقت داشت ، ما از احوالات درونی خود ناآگاه هستیم ، شاید من هم در چنین شرایطی فراموشی به سراغم بیاید ، شاید نباید به آن فکر کنم ، شاید شرایط بحرانی انسان را دگرگون می کند ،پرسش ها رهایم نمی کردند ، بعد از اندیشیدن و تصور کردن آن حال و موقعیت به نتیجه ای در ذهن خود رسیدم  ، کمترین کاری که در این شرایط می توانستم انجام دهم ، بودن و ماندن در کنار همدیگر بود ، انسانیت خود را قربانی کینه و غرض ورزی دیرینه نمی کردم ، یعنی ممکن است درون من هم چنین انسانی به خواب رفته باشد ؟

این فیلم به خوبی نشان می دهد ، انسان ها در زمان احساس خطر تا چه حد می توانند بی رحم و ناسپاس باشند ،  دو سخن پررنگ این تصویر غم انگیز برای من این است که :

خیلی از انسان ها حتا آن یار شفیق دیرینه ، در نهایت ذهن و روح خود ، انسانی دیگر را پرورش می دهند و ما سرخوش از عمری همدلی  و ناآگاه از این به یغما رفتن انسانیت دیروزی هنوز هم به نیکی باور داریم   و بیشتر از آنچه که در واقعیت ارزش داشته باشند، آن ها را پررنگ می کنیم و بهایی بیش از ارزش وجودی بر آن ها می گذاریم و چه از خود گذشتگی هایی که در مسیر زندگی خود  انجام نمی دهیم ، تکیه گاه هایی از هیچ و پوچ

و بدتر از آن زمانی  که همه چیز پیرامون برایش به آخر می رسد  ، تمام گذشته ی گذر کرده و پشت سر خود را نابود می کنند ، و چه افسوس بزرگی است اگر آن نقطه نقطه ی آخر نباشد . شاید جمله ای که در ذهن ما به خوبی جای گرفته است و به آن مفتخر هستیم را باید مورد بازنگری قرار دهیم

” انسان اشرف مخلوقات است ”

یکی از ویژگی هایی که دیگر نیست و نایاب است ، کمک به دیگری و همراه بودن است ، گویی این روزها صدفی است در قعر اقیانوس

رفتار و واکنش انسان ها نتیجه ی شرایط هستند ، کارل مارکس چه زیبا برای ما سخن می گوید :

انسان محصول شرایطی است

که در آن بلوغ و بالندگی می یابد

پس خود را از هیچ انسانی”برتر”و در عین حال

“حقیرتر” مپندار

 

مریم حسینی

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

4 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *