اگر مرد بودید چکار می کردید ؟

امروز میخواهم از چیزی بنویسم که شاید خود نباشم اما ویژگی جهان آن برای من شفاف است . امروز داشتم به این فکر می کردم که من اگر مرد بودم ، چه اخلاق و ظاهری داشتم ؟ دنیای درونم چه رنگی بود ؟ شاید بازهم صورتی رنگ مورد علاقه ام بود ، اما بعد از همه ی این شایدها ، یک نشاید در من وجود داشت ؛ شاید هیچوقت نمی گذاشتم سبیل هایم بلند شوند ، این جنگل انبوه بی خاصیت ، می دانید ، ریش و سبیل را می گویم آخر به چه کار می آید ؟ پدربزرگم گاهی با دو انگشت  شست خود این گوشه های سبیل ناصرالدین شاهی مبارک را چنان با غلظت به سمت پایین فشار می داد ، هر لحظه فکر می کردم الان است که  پوست صورت او از فرق سر تا چانه ی کشیده و فراخش نقش زمین شود . گویی در جمعی فیلسوفانه با سقراط در باب حقایق زندگی گفت و شنود دارد .

درست به یاد دارم سال های ۱۳۷۴ و ۱۳۷۵ بود و من دختری سرکش که کلن با همه چیز مخالف بود ، من مخالفم همیشه در نگاهش موج میزد  حتا مخالفت با خودش .

آن نکن ، نرو ،  نمیشه های مردنماها اصلن به گوشش نمی رفت .بمباران  قوانین مردسالارانه اولین جایی را که مورد اصابت قرار داده بود ، موهای بلند و خرمایی رنگش بود . یک روز که از روزهای دیوانگی اش بود از جای برخاست و به آرایشگاه رفت و هویت خود را به دست قیچی آرایشگری سپرد . خوشحال بود که با دیگران متفاوت است ، این چه کوفتی ، ناخوشی درونی بود آخر که تنهایش کرده بود.

چشمان فراخ مادرش از موهای کوتاه مدل ساشا  (چه اسم بی نشانی که آن موقع ها مد شده بود ، از فرنگی بی نام و نشان تر از خود اسم)  ، دختر شوک زده بود و یک بند ناراحتی می کرد اما این دختر ، دختر که خیر ،  دیگر برای خودش شاخ شمشادی شده بود ، پای بی چهارچوبش را فراتر گذاشته بود و یک مشت پیراهن مردانه چهارخا نه برتن می کرد . آخر بگو دختر از جنس خودت خیری ندیدی چرا آخر مردها را خراب می کنی ؟

در اتاقش تنها پوسترهای بزرگ فوتبالیست ها به چشم می خورد مثل پائولو مالدینی ، فرهاد مجیدی

اگرچه نمی خواهم بگویم که فوتبال جنس خاصی دارد ، نه اما ردپای زن بودن را کاملن پاک کرده بود

با آن قیافه ی حق به جانبش هر کاری دوست داشت می کرد . کارهای مردانه دوست داشت ، دخترها همه از اخلاقش فراری بودند ، بس که روحیه ی لطیف و پرمهری داشت ، صدا ی فوتبال بازی کردنش با برادر در خانه همیشه طنین انداز بود ، قلدر محله ای شده بود که نگو و نپرس

اصلن کلاف قصه از دستانم بیرون رفته است ، اما چرا بگویم اگر مرد بودم چه کاری می کردم ؟ می توانم بگویم تجربه اش کردم ظاهری و رفتاری ، اما خوشایند نبود برای من ، چون به نظرم موجودات ظریف و شکننده ای هستند با زره ای آهنین در ظاهر ،  درست مثل ظرف بلوری روی میز به توجه و مراقبت نیاز دارند ، چه موجوداتی هستیم ما ، ظاهر یکی درون دیگری است و برعکس

 

مریم حسینی

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

6 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *