ادبیات ایران

 

 

 

 

واژه های طوفان زده
در خیابانی آن سوی دیوار
قلمی پر از نوشتن تن به خاک داده است
واژه باید شد
پیراهنی از شعر و ادبیات بر تن کنیم
بارانی از شعر خاموش در جهان
نوید سخنی نو
در ذهنی به خواب رفته
شاید که ادبیات این سرزمین
نفسی تازه کند

منتظر زمان بودم که بگذرد ، یک هفته رفته بود‌، برای اولین بار بدون حضور من راهی سفر شده بود
صدای بلندگو ایستگاه از رسیدن قطار خبر می داد
نگاهم بین واگن های قطار می رقصید ، در تلاش بودم نشانه ای از او پیدا کنم ، درهای قطار باز شد و پا به اولین پله گذاشت ، نگاهمان کرد ، نمی دانست آغوش من یا پدر
به آغوش پدر پناه برد ، اما نگاه او در نگاه من بارانی از دلتنگی می باراند
او را در آغوش گرفتم ، تجربه ای نو و جدید بود ، بعد از چهارده سال بی من ، بی پدر ، در گوش هایم زمزمه کرد :

مامان یک سورپرایز عالی برات دارم
خندیدم گفتم :
باز هم سرکاریه
از کوله پشتی آبی رنگش کتابی بیرون آورد
کتابی پر از شعر ، واژه
شعرهایی از جنس نیما و اخوان
با عطر صائب و وحشی بافقی
مزین به مولانای جان و فروغی بسطامی

نگاه کنجکاوش بر صورتم می رقصید ، منتظر عکس العملم بود و من پر از سکوت تنها نگاه می کردم

با نگاهی شادمان و مشتاق گفت :
این کتاب هدیه ای است از مامان بزرگ دوستم که زاده شهر میلان اما بزرگ شده ی وین است ، به همین خاطر این کتاب به دو زبان فارسی و آلمانی است

به نظرت جالب نیست مامان

مامان بزرگ دوستم با اینکه هشتاد سال سن دارد اما هر شب سعی می کرد قسمتی از این کتاب را به زبان فارسی برایم بخواند

اما من دیگر چیزی نمی شنیدم ، ذهنم پرسش های بی پاسخی داشت که مرا رها نمی کرد ، لبریز از بغض بودم ، دچار یاس و حسرت شده بودم

براستی چه تعداد از ما به اشعار و آثار شاعران این سرزمین آشنایی داریم

چند نفر از ما با گنجینه ی عظیم وحشی بافقی ، سعدی و حافظ ، عبید زاکانی و بسیاری از بزرگان دیگر آشنایی داریم

ذهن ما تنها و تنها فرهنگی که فضای مجازی به خوردمان می دهد را انباشته می کند و ما به همین قناعت می کنیم . فرهنگ و تاریخی که تنها براساس برداشت های شخصی با اسلایدهای جذاب و رنگین به جان و روح ما می نشیند

مریم حسینی

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *