دفترچه خاطرات گِرگ هفلی۲۵

سه شنبه :

آسیب دیدگی روپرت، حیله خوبی به نظر می‌رسید، به همین دلیل تصمیم گرفتم وانمود کنم که من هم مثل روپرت آسیب دیده‌ام. در خانه مقداری بانداژ پیدا کردم و دستم را با آن باند پیچی کردم.

اما متوجه نشدم که چرا دخترها به آسیب‌دیدگی من، تا این حد بی تفاوت بودند. در صورتی که  آسیب‌دیدگی روپرت خیلی توجه آنها را به خود جلب کرده بود.ولی خوب بالاخره دلیل آن را فهمیدم.

همه بچه‌ها دوست داشتند نام خود را بر روی گچ بنویسند، به همین دلیل گچ دست روپرت برای آنها خیلی جذاب تر از بانداژی بود که حتا با ماژیک هم نمی‌توانستند روی آن به درستی چیزی بنویسند.

در فکر راه چاره دیگری بودم.به نظرم ایده جالبی می‌آمد.

به یکی از بچه‌ها گفتم که می‌خواهی اولین نفری باشی که بر روی بانداژ من یادگاری می‌نویسی؟

اما او از من خواست که سوختگی دستم را به او نشان دهم.

این راه‌حل هم کارساز نبود. بانداژ من توجه یک سری از بچه‌ها را جلب کرده بود، اما متاسفانه بازهم از آدم اشتباهی پرسیدم.

دوشنبه :

نیم سال تحصیلی دوم از هفته گذشته شروع شده است و ما درس‌های جدیدی را گرفتیم. یکی از این درس‌های جدید، کار گروهی مستقل نام داشت، من در واقع می‌خواستم، واحد اقتصاد خرد ۲ را بردارم چون در نیم سال قبل در درس خانه‌داری  ۱ خیلی نمره خوبی گرفته بودم.

اما مهارت دوخت و دوز برای یک پسر خیلی امتیاز خاصی به شمار نمی‌آید.

درس کار گروهی مستقل، برای اولین بار در مدرسه ما به شکل امتحانی برگزار می‌شد. ایده این کار گروهی در واقع به این صورت است که گروه انجام یک پروژه را برای کل نیم‌سال بدون دخالت و کمک معلم به عهده می‌گیرد و بر روی این پروژه کار می‌کند.

بدبختی‌اش آنجا بود که نمره همه اعضای گروه در پایان کار مثل هم بود. از موقعی که فهمیدم، ریکی فیشر با من هم‌گروه است، می‌دانستم که یک اتفاقی خواهد افتاد.

شهرت ریکی درواقع به دلیل شاهکارهایی بود که انجام می‌داد. مثلن یکی از کارهای او این بود که برای پنجاه سنت آدامس خود را به زیر نیمکت می‌چسباند و دوباره در دهان می‌گذاشت. به همین دلیل، خیلی به نتیجه نمرات گروه امیدوار نبودم.

سه شنبه:

امروز دستور کار پروژه به ما داده شد، حدس بزنید عنوان پروژه ما چه بود؟

ما باید یک ربات بسازیم. اولش همگی ترسیدیم، چون فکر می‌کردیم که باید یک ربات واقعی بسازیم.

اما آقای دارنل برای ما توضیح داد که نیازی به ساختن ربات نیست، بلکه ما باید در مورد شکل ظاهری یک ربات و همینطور کارهایی که قادر به انجام آنها است، فکر کنیم.

سپس از کلاس بیرون رفت و ما در کلاس تنها بودیم. به سرعت شروع به کار کردم و  هر ایده‌ای که به ذهنم می‌رسید را بر روی تخته نوشتم. بچه‌های گروه بسیار تحت تاثیر ایده‌های من قرار گرفته بودند. اما به نظرم اصلن کار دشواری نبود. من تنها کارهایی را نوشتم که خود تمایلی به انجام آن‌ها نداشتم.

چند دقیقه‌ای نگذشته بود که تعدادی از دخترها به سمت تخته آمدند و ایده‌های خود را پیشنهاد کردند. به همین سادگی ایده‌های آن‌ها به جای ایده‌های من بر روی تخته نوشته شد.

 

نویسنده : جف کنی

مترجم : مریم حسینی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *